وقایع کوچه و شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
غنچه پرپر گشته بود وگل جدا افتاده بود پشت در جان علی مرتضی افتاده بود دست مولا بسته و بیت ولایـت سوخته آیهای از سورۀ کـوثــر جدا افتـاده بود گوش ناموس خداشد پاره همچون برگ گل گـوشـواره من نمیدانم کجـا افتاده بود دست قنفذ رفت بالا بازوی زهرا شکست پای دشمن باز شد زهرا زپا افتاده بود مجتبی در آن میانه رنگ خود را باخته لـرزه بر جان شهـید کربـلا افتاده بود فاتح خیبر برای حفظ قرآن در سکوت کـل قـرآن در میان کوچهها افتاده بود کاش ای آتش بسوزی درشرار قهرحق هُرم تو بر صورت زهرا چرا افتاده بود مادرمظلومه میپیچید پشت در به خود دخترمعصومه زیردست و پا افتاده بود غیر زهراغیر محسن غیر آتش غیر در کس نمیداند که پشت در چهها افتاده بود فاطمه نـقـش زمین گـردیــد مـیـثم آه آه فاطـمه نه بلکه خـتـمالانبـیا افتـاده بود |